بهارخواب

شعرها و نوشته های مجید شفیعی

Saturday, September 22, 2007

كفشهاي بابا


كفشهاي بابا

˜ÝÔ åÇی ÈÇÈÇ
در جشنواره كتاب برتر كه به همت انجمن فرهنگي ناشران برگزار شد يكي از كتابهاي من به نام كفشهاي بابا كه آن را در انتشارات گوهر دانش به چاپ رسانده بودم همراه شش كتاب ديگر به لحاظ متن ومحتوا به عنوان كتاب برگزيده انتخاب شدنداين جشنواره در تاريخ نوزدهم شهريور در محل كتابخانه ملي ايران برگزار گرديد
براي من مهم نيست كه او هم وطن من نبود چون هنرش جهاني بود لايق ياد كرد من وشما از حنجره چابكش، وقتي كه صدايش چون معجزه اي بر خلوت من مي ريخت من اين سو ميان جهاني فاجعه خيزو او آن سوميان جهاني سحر انگيز از تلالو آوه ماريا،ويا شاهكارهاي پوچيني
كنسرتي را از او ديدم با بزرگان موسيقي پاپ غرب مثل استينگ،اسكورپيون،وكساني ديگر وچقدر زيبا نواها با خنده او
مي رقصيدند در فضا. گاهي فكر مي كردم كه او آواز
نمي خواند بامن سخني آهنگين دارد.شعري برايش سرودم

حنجرة تو لوچيانو

چه نواها كه در خلوتي صبور
چه نواها كه در خلسه اي عجيب
نوشته شد
سپس با حنجرة چابك تو
!لوچيانو
سرشته شد

روح تو مي چكيد قطره قطره روي كليد سل
ما در اين سو، افسرده از صداي دهل
جهان چه كوچك است
هان ببين! جهان ما

خنديد ودر دستمالش پيچيد
گريخت با سرعت نور
خنده پاشيد، پر كشيد در هوا
فرشته اي چابك
...در صداي آوه ماريا

به ياد حسين منزوي


از زنجان تا به برنامه گلها تا به حنجره طلايي ِ الهه و گلپا، راه درازي بود، او پيمود.
يكم مهرماه سالروز تولد اوست پاسش داريم؛ با يادي ازغزلهاي ابريشمي اش
زني كه صاعقه وار آنك،رداي شعله به تن دارد
فرو نيامده خود پيداست كه قصد خرمن من دارد
هميشه عشق به مشتاقان پيام وصل نخواهد داد
كه گاه پيرهن يوسف كنايه هاي كفن دارد
كي ام كي ام كه نسوزم من؟تو كيستي كه نسوزاني
بهل كه تابشود اي دوست هر آنچه قصد شدن دارد
دوباره بيرق مجنون را دلم به شوق مي افرازد
دوباره عشق دراين صحرا هواي خيمه زدن دارد
زني چنين كه تويي بي شك شكوه وروح دگر بخشد
به آن تصور ديرينه كه دل زمعني زن دارد
مگر به صافي گيسويت هواي خويش بپالايم
دراين قفس كه نفس در وي هميشه طعم لجن دارد